تعادل
دهخدا در لغت نامه خود تعادل را با یکدیگر راست آمدن، با یکدیگر برابر شدن، هم سنگی، با یکدیگر راحت شدن، می داند و می نویسد حالت سکون جسمی را تعادل گویند که تحت تاثیر چند قوه واقع شده باشد که یکدیگر را خنثی کنند. دکتر معین تعادل را همتا بودن نامیده و معادل برابری و صفر بودن برایند نیروهای وارد بر جسم تعریف می کند. در حالی که در فرهنگ سخن علاوه بر موارد مذکور حالت طبیعی و یا مطلوب داشتن نیز معادل این واژه آمده است. در فرهنگ انگلیسی اکسفورد تعادل، توزیع برابر وزن که کسی یا چیزی را قادر می سازد تا پایدار و ثابت بایستد یا حالتی بین اجزای مختلف که در آن حالت اجزا با هم برابر یا در تناسب شایسته ای هستند، تعریف شده است. چینگ نیز تعادل را آرایش دلپذیر یا هماهنگ با تناسب اجزا یا عناصر در هر طرح یا ترکیب تعریف می نماید(چینگ، 1388: 412). برقرار کردن تعادل با این روش کاری بس بغرنج بوده اما نتیجه از تنوع بالاتری برخوردار خواهد بود. به علاوه یک تصویر متعادل غیر متقارن جذابیت بیشتری برای انسان ها خواهد داشت (گروتر، ۱۳۸۶ :۳۷۵) این اندیشه در تاریخ معماری ایرانی نیز مشهود است. در برخی آثار تقارن به معنایی که در گذشته کاربرد داشته، یعنی قرینگی در کل بنا نسب به یک محور، دیده نمی شود (سیلوایه و دیگران، ۱۳۹۱).
- چینگ، فرانسیس (1388)، معماری فرم فضا نظم، افضلی، محمدرضا، چاپ اول، انتشارات یزدا، تهران.
- سیلوایه، سونیا، دانشجو،خسرو، فرمهین، سعید (1391)، هندسه در معماری ایرانی پیش از اسلام و تجلی آن در معماری معاصر ایران، نقش جهان، دوره سوم، شماره 1 صفحات 55 -66.
- گروتر، یورگ کورت (1386)، زیبایی شناسی در معماری، پاکزاد، جهانشاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران.