تقارن
در لغت به معنی قرین کردن و دوست شدن می باشد (معین، ۱۳۶۴ : ۱۱۱۶). بر اساس آنچه در فرهنگ سخن آمده، تقارن همزمان بودن دو امر و یا شباهت میان دو چیز را تداعی می کند، حال آن که در جایی دیگر متقارن بودن دو چیز، به معنای پیوستگی، اتحاد و یار و یاور پنداشتن آن ها بوده است (دهخدا، ۱۳۵۲: ۳۲۹) از دیگر معانی لغوی قرینگی می توان به دلیل فهم یک مطلب، یافتن یک مجهول، نشانه و علامت نیز اشاره نمود (معین، ۱۳۶۴: ۲۶۷۱). واژه “Symmetry” در زبان های اروپایی برگرفته از لغت یونانی Symmetria، به معنای ملیح، هماهنگ و خوش شکل می باشد (گروتر، ۱۳۸۶: ۳۷۱). با شروع عصر جدید و تغییر نگرش انسان، بازخوانی چرایی بهره گیری از تقارن با توجه به تعاریف آن در دوره های گذشته ضرورت می یابد. ساختار متقارن که می توان از آن کلیت مجموعه یا حداقل بخش مناسبی از آن را دید، در مقایسه با چیزی که نامتقارن است، همچون مغناطیس عمل می کند. از این رو نیل به تعادل از طریق تقارن، ساده و سریع تر صورت می گیرد. به بیان دیگر هر کجا که تعادلی به چشم آید، می توان انتظار تقارن را نیز داشت. به لفظ دقیق تر در شرایطی که یک اثر تعادل صریح را طلب نماید، تقارن خود را مطرح می کند (گروتر، ۱۳۸۶: ۳۷۲). برای رسیدن به تعادل در آثار مصنوع اغلب دو راه مد نظر قرار می گیرد؛ نخست قرینه سازی که تکنیکی بسیار ساده محسوب می شود. این نوع تعادل به علت یکنواختی و سکون باعث کسالت در محیط می شود. دوم از راه طرح های نامتقارن. در فن نامتقارن سازی، می توان عناصر را به گونه ای در کنار یکدیگر قرار داد که از نظر وزنی – ادراکی، بصری و فیزیکی – متعادل بوده و در عین حال قرینه یکدیگر نباشند. در این مواقع احساس تعادل برقرار می شود. بدین صورت که بار احساسی اشکال و عناصر در دو طرف ترازو یکسان می باشد (رازجویان، ۱۳۷۳).
- دهخدا، علی اکبر، (1352)، لغتنامه دهخدا شماره حرف م بخش اول، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- رازجویان، محمود (1373)، تعادل بصری در دستگاه انتظام مرکزی، صفه، سال چهارم، شماره 13 و 14.
- گروتر، یورگ کورت (1386)، زیبایی شناسی در معماری، یاکزاد، جهانشاد، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران.
- معین، محمد، (1364)، فرهنگ شش جلدی معین، انتشارات امیر کبیر، تهران.